ما ماندیم و عشق به قلم مرضیه نعمتی
پارت بیست و سوم
زمان ارسال : ۱۵۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
بهار در حال سشوار گرفتن به موهای خانومی با رویا حرف میزد و درباره خیابان نزدیک پارک میگفت.
رویا گفت:
ـ سشوارو اینطور که من میگیرم بگیر تا موهاش نسوزه.
بهار مطیعانه همان حرکت را کرد و رویا در تأیید حرفهای او گفت:
ـ آره بابا اون خیابونه خیلی ترسناکه. یدفعه منو یه مرده اون ورا دنبال کرد، داشتم سکته میکردم. انقدر جیغ زده بودم گلوم گرفته بود. تا یه هفته کابوس اون
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مرضیه نعمتی | نویسنده رمان
منظور این بود یه پسر با چنین مشخصه ظاهری مزاحم شده بود. توی روایت های اطرافیان معمولا ظاهر بیان میشه و از طرز بیان معلومه که قصد به هیچ وجه تبعیض نیست♥️🌹
۴ ماه پیشنسترن
00زیبا💖
۴ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
🙏♥️
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 10عالی بود مرسی مرضیه جونم ❤️❤️
۴ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
🌹🌱
۴ ماه پیش
اسرا
00ببخشیدولی ایکاش نمینوشتی پسرسیاه که متهم به تبعیض نشوید🙏😘